ارسال
شده توسط بهنام صبوحی در 89/10/21 12:26 صبح
کوتاه نوشته های عاشقانه
کاش مثل باران غبارها را می زدودیم و محبت ها را می افزودیم... مانند برف سیاهی ها را سپید می کردیم و دوستی ها را جدید... مانند ابر می باریدیم و مانند رعد می خندیدیم... در دفتر زندگی آنچه می نگاشتیم درست می پنداشتیم...کاش در اولین ایستگاه بنویسیم تنها با عشق به مقصد می رسیم
تو را کشیدم...و چتری بر دستانت ...و ابری از عشق بالای سرت.....کاش در این نقاشی جایی برای من هم بود
اگر فرض کرده ای عشق را می توانی با تمام حقیقتش تصویر کنی همیشه کم کاری کرده ای...چه شکسپیر باشی و رمئو ژولیت بیافرینی و چه فرهاد بیستون کن باشی...حقیقت عشق تجربه کردنی است نه آموختنی
نگران بند کفش نباش...رسم عاشق با پای برهنه رسیدن است
اگر به خانه من آمدی
برای من ای مهربان هوا بیاور.....
و یک سینه که از آن
نفسی از این شریان غبار زده بکشم
....با رخصت از فروغ....نامش پر فروغ
کوتاه نوشته های طنز
به یارو می گن با "کاسیاس " جمله بساز می گه:"رییس جمهور آمریکا سیاس"
به یارو می گن با "کاسیاس " جمله بساز می گه:"رییس جمهور آمریکا سیاس"
می گن یا "فیگو" می گه: زدن حرف اضافی .. خوردنه
می گن با "بالاک " می گه: ناخنی نیست که با لاک زیبا نشود
می گن با "روبینبو" می گه: خال یار رو بینی و زلف پریشونش بویی
اگه بیای...رو دیوار کاهگلی برات هزار تا قلب نقاشی می کنم...سقف آبی آسمونو تا افق کاشی می کنم....تموم کوچه ی خاطره رو برات آب پاشی می کنم!!!....ببخشید آخری رو نمی تونم چون یارانه ی آب هم برداشته شد....پس گرد و خاکی بیا
گفتند می آیی ...خواستم با تمام ستاره ها شهر را برایت چراغانی کنم....یادم آمد برق بی یارانه شده!...پس خاموش تر بیا که قبض برق در راه است
از خدا پرسیدند:یه موقعی با بشر حرف می زدی داستانهای عجیب و غریب رو کره ی زمین راه می انداختی پس چی شد این همه داستان و شوق و اشتیاق؟؟ خدا هم آهی کشید و گفت : اون مال جوونی هام بود...همه چی جوونی ش خوبه